انک پایان من ...
نوشته شده توسط : morteza(m2)

انک پایان من ...

شور به پا می کند خون تو در هر مقام می‌شکفم بیصدا در خود هر صبح و شام

باده به دست تو کیست ؟ طفل جوان جنون پیر غلام تو کیست ؟ عشق علیه السلام

در رگ عطشانتان ، شهد شهادت به جوش می‌شکند تیغ را خندة خون در نیام

ساقی بی دست شد خاک زمی مست شد میکده آتش گرفت سوخت می و سوخت جام

بر سر نی می برند ماه مرا از عراق کوفه شود شامتان ، کوفه مرامان شام

از خود بیرون زدم ، در طلب خون تو بندة حرّ توام ، اذن بده یا امام

عشق به پایان رسید ، خون تو پایان نداشت آنک پایان من در غزلی ناتمام





:: بازدید از این مطلب : 213
|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 18 آذر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: